اولین روز رفتن به حوزه

ابزار تغییر فونت مطالب وبلاگ اختصاصی کافه وبنیاز این جمله در وبتون نمایش داده نمیشه پس لطفا پاکش نکنید

اولین روز رفتن به حوزه

امروز اولین روز من بود که رفتم حوزه ...

اولش استرس داشتم میترسیدم ازم 

چیزی بپرسن که بلد نباشم بعد که گفتن نترسید کاریتون نداریم خیالم راحت شد البته تنها من نبودم که ترسیده بودم ....

خیلی برام جالب بود که از شهرای دور هم برای تحصیل علم دین به تهران اومده بودن از بوشهر!!!

چشمم همش دنبال یه رفیق میگشت .از وقتی که از در وارد شدم چشمم همین جوری میچرخید اما شخص  مورد نظر خودم رو پیدا نکردم ولی یه نفر چشمم رو گرفت ...

هی میخواستم باهاش در صحبت رو باز کنم ببینم چند چنده اما نشد که بشه....پیش خودم گفتم از فردا...

اول استادی اومد که توجیهمون کرد که اینجا حوزه هستش درس نخونی آبمون تو یه جوب نمیره مثل مدرسه هم نیست که نمره باد اورده بهت بدن....

بعدشم مدیر حوزه رو آوردن (واقعا استادی عالی وخیلی خوب هستن ایشون)که من با دیدن ایشون یه لبخند ملیحی زدم...

خاطرات جالبی تعریف کردن ...

اینم کلاس امروز ما...

امید وارم فقط لیاقت داشته باشم که تو حوزه بمونم برام دعا کنید...

یا حق

امروز چهارشنبه 15 مرداد 93


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



موضوعات مرتبط: خاطرات طلبگی
[ چهار شنبه 15 مرداد 1393 ] [ ] [ سرباز ولایت ]
[ ]